از راه دور تو را میپرستم ای قبله ی امید من...
از راه دور به تو عشق می ورزم تا دیگر این فاصله ها را احساس نکنی...
از راه دور درد و دل های خودم را به تو میگویم ...
و تو را در آغوش محبت های خودم می فشارم
آری از همین راه دور نیز میتوان دست در دستانم بگذاری ... و با هم قدم بزنیم ...
به خواب عاشقی می روم تا این رویا برایم زنده شود ...
خاطره هایم را همیشه در ذهنم مرور میکنم و هیچگاه نمی گذارم خاطره های
لحظه دیدارمان از ذهنم دور شود...
این فاصله ها را با محبت و عشقم از بین میبرم و کاری می کنم همیشه احساس
کنی در کنار منی ...
و این است برایم یک خواب عاشقونه... خواب نگاه کردن به چشمان زیبایت...
خواب با هم بودنمان ... آری و این است یک فاصله ی عاشقونه...
خوشا به حال مسافرکش های خط آزادی که آزادانه میگویند آزادی!